چیزی شبیه شعر

غزل امروز ، غزل نو ، شعر امروز ف غزل امروزباز با عشقت دچار دردسر كردي مرا خانه دل را گرفتي ، در به در كردي مرا بي نشان از شادي و غم بود عمرم در گذر بار ديگر ، همنشين چشم تر كردي مرا

رسوايي

باز با عشقت دچار دردسر كردي مرا

خانه دل را گرفتي ، در به در كردي مرا

بي نشان از شادي و غم بود عمرم در گذر

بار ديگر ، همنشين چشم تر كردي مرا

داشتم در سر هواي پر زدن از بام تو

در قفس انداختي ، بي بال و پر كردي مرا

بخت من ناسازگار  و كار من آشفته بود

با نگاه سركش ات آشفته تر كردي مرا

عابدي بودم درون غار تنهايي خود

شعبده كردي و از خود بي خبر كردي مرا

پيش تر چون عاقلان ، سوداي من نان بود و بس

آمدي ديوانه چون اهل هنر كردي مرا

بره بودم در بهشت بي خيالي هاي خود

مزه لذت چشاندي ، شير نر كردي مرا

گفته بودم دل نخواهم داد ديگر ، حيله گر !

باز هم با وعده هاي تازه ... كردي مرا

احترامي داشتم در چشم مردم ، سال ها

خوار و رسوا جهان پيرانه سر كردي مرا

 

(ادم)

+ نوشته شده در  سه شنبه 27 مرداد 1394ساعت 11:44  توسط آدم ADM