بهاي غزل!
چون گل بخند و اين زمستان را بهار كن
گر چه گلي ، عيادتي گاهي ز خار كن
هر چند نيست لايق ديدن ، ولي شما
آني نظر به عاشق چشم انتظار كن
از ياد برده اي همه قول و قرار خود
گاهي به يك اشاره ما را بيقرار كن
افراسياب غصه ما را در حصار كرد
پايي بكوب و لشكرش را تار و مار كن
دنيا قمارخانه بود و نبود ماست
گاهي براي بودن ما هم قمار كن
هر مدعي كه پاكبازي ، مثل من نكرد
از چشم خود بران و مثل خار ، خوار كن
يك بوسه گويمت، به پاي اين غزل بده
تو عين رحمتي ، بيا يك را هزار كن
بي دام و دانه كرده اي سيمرغ را به بند
صياد من ! به اين شكارت افتخار كن
(ادم)
+ نوشته شده در دوشنبه 26 مرداد 1394ساعت 18:57 توسط آدم ADM |