كوزه شك!
كوله بار غصه و غم داشت روي شانه اش
داغ درد هر دو عالم داشت روي شانه اش
در سكوتش يك محرم نوحه پنهان كرده بود
كربلاي حزن و ماتم داشت روي شانه اش
در سرش انديشه هاي حضرت قابيل بود
نعش فرزندان آدم داشت روي شانه اش
در جواني پشت زير بار غم خم كرده بود
به گمان ، آوار صد بم داشت روي شانه اش
تاب زخم دشمنان دشوار ، اما ممكن است
جاي زخم دوستان هم داشت روي شانه اش
شهر تشنه ، در پي ايمان و او همراه خود
كوزه اي شك مسلم داشت روي شانه اش
پاسخ هر پرسشي شلاق بود اينجا و او
بار پرسش هاي مبهم داشت روي شانه اش
مرگ را تقدير خود مي ديد در شهر شما
دار خود ، چون پور مريم داشت روي شانه اش
(ادم)
+ نوشته شده در شنبه 24 مرداد 1394ساعت 12:19 توسط آدم ADM |