چیزی شبیه شعر

غزل ، غزل امروز، شعر امروز ، شعر معاصر، آدم ، ابوالحسن درویشی مزنگییک روز مست هیچی و یک‌شب خمار هیچ وقتی شبیه من، اسیری در حصار هیچ غرق سراب آرزوهای دلم شدم آونگ شد حقیقتم بالای دار هیچ افسار عشق خود

آیینه دار هیچ

یک روز مست هیچی و یک‌شب خمار هیچ

وقتی شبیه من، اسیری در حصار هیچ

غرق سراب آرزوهای دلم شدم

آونگ شد حقیقتم بالای دار هیچ

افسار عشق خود به دست عقل داده‌ و

افتاد زندگانی‌ام در اختیار هیچ

دنیای موج‌خیز پوچی می‌برد مرا

آخر چگونه تاب بیارم من سوار هیچ

دستت نمی‌رسد به چیزی، ای خیال مرد!

در انتظار چیستی در این دیار هیچ

بویی ز گل نصیب دامانت نمی‌شود

انگشت می‌گزی فقط از زخم خار هیچ

چیزی تو را به شهر شادی‌ها نمی‌برد

بی‌شوق عشق می‌شوی آیینه دار هیچ

 

+ نوشته شده در  دوشنبه 25 تير 1397ساعت 16:44  توسط آدم ADM