برده ئ رقصان!
شد عاشق چشمان تو هر كس به طريقي
افتاد به زندان تو هر كس به طريقي
دلشاد نماندست ، در اين باغچه سروي
چون بيد ، پريشان تو هر كس به طريقي
در آتش سوداي شما بال و پرم سوخت
لب تشنه باران تو هر كس به طريقي
تنها نه منم بي دل و ديوانه در اين شهر
سرگشته و حيران تو هر كس به طريقي
تو عهد شكستي ، ولي ما همه داديم
جان بر سر پيمان تو هر كس به طريقي
هر چند محال است ، بر آن است ، بچيند
گل از لب خندان تو هر كس به طريقي
يك دل به تو داديم و گرفتيم ، به جايش
صد تير ز مژگان تو هر كس به طريقي
با ساز تو مي گريد و مي خندد ، چون من
شد برده ئ رقصان تو هر كس به طريقي
تو كعبه شدي و همه قافله ما
مجنون بيابان تو هر كس به طريقي