سوار سرنوشت
شب شراب به پایان پر خمار رسید
دوباره دوره تلخی انتظار رسید
نصیب بخت من از جام عشق تلخی بود
به دیگران گل و دستم به تیغ خار رسید
نشد حواله لبهای من نمی لبخند
برای چشم ولی اشک بیشمار رسید
برای بلبل پربسته در قفس مانده
چه فایده که گل و سبزه و بهار رسید
ندید روی خوش از سرنوشت، دیده ما
از آن سوار به این آینه غبار رسید
پر است کاسه صبرم ز بیوفایی تو
نگو که اینهمه از دست روزگار رسید
درون سینه خود بمب ساعتی دارم
ببین که ثانیههایش به انفجار رسید
نباش در پی آزادگی و آزادی
که هر که رفت به دنبال آن، به دار رسید
#آدم
+ نوشته شده در دوشنبه 25 دی 1396ساعت 19:33 توسط آدم ADM |