آینه و پنجره
عشق میخواهد که یکشب عقل را رسوا کنم
عقل میگوید که دار عشق را برپا کنم
مانده سرگردان میان تیر عشق و سنگ عقل
باید این دیوانهها را از سرخود واکنم
خستهام مثل نسیم خفته در مردابها
میشوم طوفان که خانه در دل دریا کنم
تا به کی پروانه باشم دور شمع دیگران
من عقاب آفتابم، سوی او پر واکنم
زیر بار زندگی از یاد بردم کیستم
گر به خود آیم جهانی را پر از غوغا کنم
آینه «اسباب خودبینی» است، مثل پنجره
دوست دارم چشمهایم را به دنیا واکنم
#آدم
+ نوشته شده در دوشنبه 25 دی 1396ساعت 19:22 توسط آدم ADM |