چیزی شبیه شعر

شعر ، شعر امروز ، شعر طنز نيست جايت اين قفس ، پرپر بزن روز شب ، هي اين در و آن در بزن از هزاران در ، يكي وا مي شود هر دري ديدي ، بيا و در بزن نا اميد ، از راه بي پا

نصیحتنامه!!!!!

نيست جايت اين قفس ، پرپر بزن

روز شب ، هي اين در و آن در بزن

از هزاران در ، يكي وا مي شود

هر دري ديدي ، بيا و در بزن

نا اميد ، از راه بي پايان نشو

گر نشد اين ، سر به آن ديگر بزن

زندگاني همچو مرداب و تو گل

تكيه بر آبش چو نيلوفر بزن

دوستي ها را ، هميشه پاس دار

نه چو نامردان برو خنجر بزن

دوستي ، شايد فراموشت كند

تو بزرگي كن ، به آنها سر بزن

دوست يكدل ، در اين عالم كم است

گر تو ديدي ، دور او چنبر بزن

گوش كن ، گر ديگري گويد سخن

حرف همچون عاقلان ، كمتر بزن

مثل چشمه ، لحظه لحظه تازه شو

مثل باران ، حرف هاي تر بزن

مي دهد بر باد ، سرها را دهان

با سكوتت ، قفل بر اين در بزن

عقل گر خواهد كند ديوانگي

با رفيقانت ، دو سه ساغر بزن

گر تعصب ، خودسري آغاز كرد

با مدارا ، گردن خودسر بزن

از دو رويي و ريا ، پرهيز كن

ريشه اين ديو را ، يكسر بزن

عشق را ، در سينه ات پنهان نكن

پرده از اين راز ، بالاتر بزن

از غبار ترس ، دل را پاك كن

پنجه در چنگال اسکندر بزن

"گر فلک لشکر بر انگیزد " نترس

يك تنه ، بر قلب این لشكر بزن

چون نصیحت کرد پیری مثل من

برجکش را زود ، با اژدر بزن

(ادم)

+ نوشته شده در  شنبه 17 مرداد 1394ساعت 14:43  توسط آدم ADM