عقل و عافیت
خموش باش و زبان بسته دار از گفتار
كه موش، گوش نشسته ست در پس ديوار
"جريده رو كه گذرگاه عافيت تنگ است"
پياده شو كه نبيني ز هيچكس آزار
خروس بي محل ار كرد قوقولي قوقو
چرا تو مي شوي از خواب ناز خود بيدار؟
به كف عصا برگير و ببند چشمانت
كه :"بنده هيچ نبيند به اين دو ديده تار"!
نفير جغد و نواي هزار دستان را
به وقت مصلحت اي نازنين يكي بشمار
اگر صداي تبر آمد و بریدن سرو
بگو كه بانگ ني ست و نواي تار و سه تار
ز بيد مجنون آموز سر به زيري را
بهانه كن غم يار و فراق روي نگار
خرد نگويد خود را به مهلكه انداز
كنند مردم عاقل، ز شاخ گربه فرار
كنون كه نيست اميدي به دور چرخ و فلك
بنوش جامی و شعر اميدوار بيار
#ادم
+ نوشته شده در چهارشنبه 13 ارديبهشت 1396ساعت 17:37 توسط آدم ADM |