شب شکن
قلب چون آيينه را آهي ، سراپا بشكند
يك نگاهت صبر صد ايوب ، يكجا بشكند
شمع عمر ما ، به بازي نسيمي بسته است
پاره سنگي مي تواند ، جام مينا بشكند
گر دل آن سنگدل با دل شكستن خوش شود
ما رها كرديم در دستان او ، تا بشكند
برسرهر كوچه ، جمعي مدعي درهاي وهو
پهلواني كو ! كه تا اين جمع غوغا بشكند
زير بار غم دوتا شد ، پشت ما دلدادگان
مي شود روزي بيايد ، پشت غم را بشكند
ما نخورديم از وصالش جرعه اي وعاقبت
جام ها و كوزه ها را ، بر سر ما بشكند
گر چه نوح عشق ، كشتيباني دل مي كند
ترسم اين زورق ، ميان موج غم ها بشكند
آتش عشق است وبا آتش توان خاموش كرد
همچو شيريني مگر ، بازار ليلا بشكند
نيستم نوميد ، از روي سياه بخت خود
اين شب تيره ، يقينن صبح فردا بشكند
#ادم