از آیینه ها بپرس
من از نگاه تو با عشق آشنا شده ام
به لطف خنده تو، غرق در بلا شده ام
شنیدم از لب تو حرف های مثل شکر
و بی هوا، به قند تو مبتلا شده ام
خمیده قامتم ، اما نه زیر بار زمان
به روزگار جوانی، ز غصه تا شده ام
ز عافیت طلبی نیست دست ما به عصا
عصا گرفته ام، از آنکه خود عصا شده ام
میان من و تو یک جمع، فاصله افتاد
ببین دوباره برای شما ، شما شده ام
دوام آتش عشقت ، دو شعله بیش نبود
دوباره چون نی تنهای بی نوا شده ام
گذشت کار من از شرح عاشقی دادن
برو بپرس از آیینه ها، چرا شده ام
#ادم
+ نوشته شده در يکشنبه 1 اسفند 1395ساعت 11:00 توسط آدم ADM |