چهار رباعي
در هوای لیلی
بسيار دويد عقل و به سامان نرسيد
شب سر زد و اين راه به پايان نرسيد
زين عمر كه در هواي ليلي سر شد
مجنون را جز خار بيابان نرسيد
آتش فشان
پروانه ام ، سوداي آتش دارم اي دوست
چون شمع ، سر در پاي آتش دارم اي دوست
آتش فشانم ، گرچه خاموشم دو روزي
در سینه یک دنیای آتش دارم ای دوست
سایه
چو سايه در پي ات افتاده ام ، نگاهم كن
شبم ، سياه ؛ تو روشن به نور ماهم كن
مگو كه در طريقت تو عاشقان گنهكارند
بيا و نيمه شبي غرق در گناهم كن
آتش عشق
من آن توام تو آن من ، مي داني؟
پر از تو همه جهان من مي داني؟
پروانه شدم ، سوختم از آتش عشق
اي شمع ! بگو تو حال من مي داني ؟
+ نوشته شده در چهارشنبه 31 تير 1394ساعت 12:27 توسط آدم ADM |