چیزی شبیه شعر

شعر معاصر ، غزل امروز ، ادم ماییم و سری بی سر و سامان و دگر هیچ اندوه فراق و غم هجران و دگر هیچ سهمی به من از سیب نگاه تو ندادند من ماندم و رسوایی عصیان و دگر

رسوایی عصیان

 

ماییم و سری بی سر و سامان و دگر هیچ

اندوه فراق و غم هجران و دگر هیچ

سهمی به من از سیب نگاه تو ندادند

من ماندم و رسوایی عصیان و دگر هیچ

تو رفتی و من ماندم و تلخی جدایی

تنهایی و تاریکی و توفان و دگر هیچ

یک عمر در این گوشه به یاد تو نشستیم

با خون دل و دیده گریان و دگر هیچ

در چشم خود از یاد حضور تو ندارم

جز خاطره زلف پریشان و دگر هیچ

رویای شب و روز من انباشته شد با

کابوس سراسر همه هذیان و دگر هیچ

آخر به جنون می کشد این قصه شیرین

آوارگی و کوه و بیابان و دگر هیچ

ما را به کجا می برد این موج تمنا

یک شهر پر از تهمت و بهتان و دگر هیچ

از عشق ندیدی که چه شد حاصل یوسف

یک پیرهن پاره و زندان و دگر هیچ

#ادم

+ نوشته شده در  دوشنبه 24 آبان 1395ساعت 16:41  توسط آدم ADM