چیزی شبیه شعر

غزل ،غزل معاصر ، غزل نو ، شعر امروزبا یک اشاره ، چهره مهتاب را شکافت موسی شد و معجزه کرد و آب را شکافت در خواب دیده بودم آن اسب سفید را تعبیر آن شد و گره خواب را شکافت غم دو

شطح

با یک اشاره ، چهره مهتاب را شکافت

موسی شد و معجزه کرد و آب را شکافت

در خواب دیده بودم آن اسب سفید را

تعبیر آن شد و گره خواب را شکافت

غم دوره کرده بود من و دل را و او رسید

سیلاب وار حلقه گرداب را شکافت

آمد به کنج خلوت تنهایی من و

زد زخمه ای چنان ، که مضراب را شکافت

در من حلول کرد و من حیران او شدم

چندان عجیب بود که اعجاب را شکافت

برقی که از نگاه او در دیده ام گرفت

راز اشاره ، رمز پیچ و تاب را شکافت

یک جرعه از حضور او نوشید جان ما

شد مست و کوزه شراب ناب را شکافت

حرمت نگه نداشت ، مگر بود از نژاد آن

تیغی که فرق حضرت محراب را شکافت

گفتم خیال رستم است و سرپناه ما

خنجر کشید و سینه سهراب را شکافت   

+ نوشته شده در  سه شنبه 30 تير 1394ساعت 12:17  توسط آدم ADM