چیزی شبیه شعر

شعر معاصر ، غزل امروز، ادم زلیخا هم اسیر دست شیطان می شود آخر نصیب یوسف ما کنج زندان می شود آخر به امید سر زلف کسی ماندم ، ندانستم شبی

زمستان عشق

 

زلیخا هم اسیر دست شیطان می شود آخر

نصیب یوسف ما کنج زندان می شود آخر

به  امید  سر زلف  کسی  ماندم ، ندانستم

شبیه  بید  با بادی  پریشان می شود  آخر

به گل ها دل سپردن خار درچشم تو خواهد شد

که هر دشت گلی روزی بیابان می شود آخر

صدای شادمانی یک دو روزی هست مهمانت

بنای هر دلی  با گریه  ویران می شود آخر

نشو مغرور چشم انداز  پر آرامش  دریا

که با حرف نسیمی غرق توفان می شود آخر

به سرسبزی باغ آرزوها دل چه می بندی

بهار عشق هم روزی زمستان می شود آخر

 

(ادم)

+ نوشته شده در  يکشنبه 21 شهريور 1395ساعت 1:51  توسط آدم ADM