شبيه قصه عشق
چنين كه مست درآمد شراب چشمانت
نه من كه هست زمانه خراب چشمانت
دگر به حرف نگاهت، نمي سپارم دل
به چاه حادثه بردم ، طناب چشمانت
شبيه قصه اي از عشق سرنوشت مرا
نوشته دست ازل ، در كتاب چشمانت
سپيده سر نزند ، تا ابد به خانه ما
اگر طلوع نكند ، آفتاب چشمانت
هواي خاطره ام بوي سيب مي گيرد
دمي اگر بنشينم به قاب چشمانت
بيا كه باغ ببيند لحظه اي خود را
كوير زندگيم در سراب چشمانت
(ادم)
+ نوشته شده در سه شنبه 16 شهريور 1395ساعت 18:03 توسط آدم ADM |