چیزی شبیه شعر

غزل ، غزل نو ، غزل امروز ، برقی جهید و عقل را یک لحظه کور کرد چیزی شبیه زلزله از من عبور کرد مانند یک کتاب کهنه زد ورق مرا ناگفته های زندگیم را مرور کرد مثل همیشه طع

ناگفته ها

برقی جهید و عقل را یک لحظه کور کرد

چیزی شبیه زلزله از من عبور کرد

مانند یک کتاب کهنه زد ورق مرا

ناگفته های زندگیم را مرور کرد

مثل همیشه طعمه اش یک سیب سرخ بود

این بار هم به هیات حوا ظهور کرد

دانست نقطه ضعف من در چشم های توست

خود را نهان در آن دو بی باک شرور کرد

هی وعده داد و دلبری همراه حیله کرد

تا قلب ساده مرا پر شوق و شور کرد

از عشق گفت و مهربانی ، خام او شدم

با خنده های تو مرا مست غرور کرد

از وصل گفت تا درافتادم به دام او

بعدش به هر بهانه ، مرا از تو دور کرد

تو ناز کردی و مرا راندی ز پیش خود

هر وقت چشم من تقاضای حضور کرد

دانی چه کرده است دل سنگ تو با دلم

کاری که سنگ با دل ظرف بلور کرد

شمعی که بود در دلم خاموش شد ، بله!

باد غرور تو دلم را سوت و کور کرد

دیگر هوای عاشقی بیرون شد از سرم

بی اعتناعیت مرا سخت و صبور کرد

بر چهره ام نقابی از علم و عمل کشید

دل را اسیر پیله عقل و شعور کرد

حالا دوباره عاقلم در کار آب و نان

ابلیس آز کار مرا جفت و جور کرد

زین پس امید عاشقی از من طمع مدار

آن چشمه زلال را این فتنه کور کرد

)ادم(

+ نوشته شده در  يکشنبه 28 تير 1394ساعت 17:29  توسط آدم ADM