دیوارهای بی پنجره!
از شراب زندگی ، خالی خالی شد سبویم
گوش کن ! این گام های مرگ ،می آید بسویم
می مکد زالوی حسرت ، قطره قطره هستی ام را
فرصتی باقی نمانده ، قصه هایم را بگویم
سال ها رفتم به دنبال نشان دوست هر جا
چیزی از ایمان نشد جز شک ، نصیب جستجویم
هیچ چرخی ، بر مراد ما نزد ، یک دور چرخی
نیست یک پنجره در دیوارهای رو به رویم
داشت صدها اژدها هر آستین دوست در خود
خار سهمم بود ، هر جا خواستم گل را ببویم
به گمانم درد تنهایی من واگیر دارد
می گریزد یار هم ، چون دوستان از گفت و گویم
گوش کن ! آوای پای مرگ را ، نزدیک تر شد
هست در این لحظه ، دیدار تو تنها آرزویم
#ادم
https://telegram.me/chizishabihesher
+ نوشته شده در چهارشنبه 9 تير 1395ساعت 12:11 توسط آدم ADM |