چیزی شبیه شعر

شعر ، غزل ، غزل نو کمتر از فرهاد و از شیرینی یارش بگو چشم ما را باز کن ، گاهی از آزارش بگو خط و خال دلبران ، دل می برد از غافلان در پس آن خال و خط ، از نیش و از

عیب و هنر

کمتر از فرهاد و از شیرینی یارش بگو

چشم ما را باز کن ، گاهی از آزارش بگو

خط و خال دلبران ، دل می برد از غافلان

در پس آن خال و خط ، از نیش و از مارش بگو

قامتش را سرو گفتی ، مرحبا صد آفرین!

دیده ای گاهی اگر در جامه دارش ، بگو

از عزیز مصر و از عشق زلیخا گفته ای

آن طرف ، از چشم پیر و دیده تارش بگو

داستان شمع و پروانه ست ، شیرینش نکن

هی نگو از نورها ، از شعله نارش بگو

چشم هایش را شبیه چشم آهو دیده ای

زخم هایی را که خوردی از سگ هارش بگو

خوانده ای سلطان و مدح عدل و دادش کرده ای

ذره ای از تیغ ابروی ستمکارش بگو

باغبان از بوی گل سرمست خواهد شد ، بله!

از جفاهایی که دستش دیده از خارش بگو

می کشاند در پی خود لطف و احسانش درست

وصف سنگینی بار و راه دشوارش بگو

شاعران تنها وفایش را گزارش کرده اند

بی وفایی ها بسی دیدی تو ، اخبارش بگو

گر چه گفتن از هنرها هست شیرین تر ، ولی

گاه گاهی , جمله ای از عیب بسیارش بگو

 

(ادم)

+ نوشته شده در  يکشنبه 28 تير 1394ساعت 17:38  توسط آدم ADM