قصه مجنون
باده تو و ساغر تو و پیمانه تو باشی
مقصود و مراد دل دیوانه تو باشی
با شوق رسیدن به لبت "می" شود انگور
یک روز ، اگر ساقی میخانه تو باشی
فرهاد شدم ، زنده کنم قصه مجنون
لیلي شو، که شیرینی افسانه تو باشی
ای کاش که توفان بوزد ازطرف عشق
من موی پریشان شده و شانه تو باشی
کافر شده ام کعبه دل جای تو شد، تا
من زائر و تنها بت بتخانه تو باشی
آوار کنم ، خانه دل را به هوایت
گر گنج نهان در دل ویرانه تو باشی
آتش بزنم در دل ديوانه ، كه شايد
بر شعله اين سوخته پروانه تو باشي
*ادم
چيزي شبيه شعر:
https://telegram.me/chizishabihesher
+ نوشته شده در چهارشنبه 2 تير 1395ساعت 18:48 توسط آدم ADM |