چیزی شبیه شعر

شعر ، غزل نو ، شعر معاصر ، غزل ، معراج،عقل ، خطر ، اگر عشق ما را سفر مي برد به دنيايي از بال و پر مي برد به مهماني شاد و خندان لب به معراج چشمان تر مي برد دل شير گر هست در سينه ات تو را

سفر عشق

اگر عشق ما را سفر مي برد

به دنيايي از بال و پر مي برد

به مهماني شاد و خندان لب

به معراج چشمان تر مي برد

دل شير گر هست در سينه ات

تو را تا به قلب خطر مي برد

نشو همدم عقل بي پا و سر

كه همراه خود دردسر مي برد

نده دل به گيسوي كولي او

پي خود تو را دربه در مي برد

كجا مي رود جز به چاه فنا

عصايي كه اين كوروكر مي برد

چو مهمان ناخوانده هر جا رود

براي بشر هديه شر مي برد

ندارد اگر دشمني با درخت

چرا روي دوشش تبر مي برد

نه شمشير دشمن كه چاقوي دوست

ز مردان جنگي جگر مي برد

زمان گرگ و ما گله غافليم

همه را ، نفر به نفر، مي برد

چو رستم گريزد ز چنگال او

پسر را به جاي پدر مي برد

ببين عمر ما مي رود با شتاب

شبيه قطاري كه سر مي برد

به مقصود و مقصد نخواهد رسيد

كسي را كه خواب سحر مي برد

+ نوشته شده در  دوشنبه 22 تير 1394ساعت 17:14  توسط آدم ADM