چیزی شبیه شعر

غزل ، شعر ، غزل نو ، عشق ، دنيازندگي بي شور چشمان تو زيبا نيست غرق آن آبي شدم ، حاجت به دريا نيست رانده ام هر ناكس و كس را ازين خانه تا تو هستي ، ديگران را در دلم جا نيست

محضر عشق

زندگي بي شور چشمان تو زيبا نيست

غرق آن آبي شدم ، حاجت به دريا نيست

رانده ام هر ناكس و كس را ازين خانه

تا تو هستي ، ديگران را در دلم جا نيست

هر كه باشد بي نصيب از لذت عشقت

گر همه دنيا براي اوست ، دارا نيست

نيست ممكن بي عصاي عشق ، فتح دل

هر كجا كوه هست و آتش، طور سينا نيست

خانه معشوق مي جويي ، نشانش را

در دل عاشق ببين، ايمان كه هرجا نيست

عقل قربان كردن و مجنون شدن ، روزي

جلوگاه عشق انسان بود ، حالا نيست

محضر عشق است و تنها يك بله كافي

ناز شيرين داري ، اما جايش اينجا نيست

عشق يعني منتهاي لطف او ، هر كس

قدر اين نعمت نداند ، هيچ دانا نيست

ناخداي عشق ، مانند خداي مهربان ما

هر كجا پا مي گذارد ، دار برپا نيست

ما كه نادان نيستيم ، تا سر دهيم فرياد :

هست دشمن هر كه در پيكار، با ما نيست!

صبر، آري با صبوري،هر دري بازست

گر چه ديواري ، به كوتاهي حاشا نيست

مرد بايد كوه باشد ، غم چو طوفان کرد

هر نري كه با سيبيل و ريش آقا نيست

خون دل بود اين كه نوشيديد ، نه باده

راز دل بود اين كه مي خوانيد، انشا نيست

دامن درويش ، از بي مايگي پاك ست

اندكي بي چيز شايد ، بي سر و پا نيست!

+ نوشته شده در  يکشنبه 21 تير 1394ساعت 19:53  توسط آدم ADM