من ، تو و مهتاب
نيمه شب، من با تو و مهتاب ، يعني ممكن است
در ميان دشت ، در يك قاب ، يعني ممكن است
تو كنار چشمه و من سر نهاده روي دامانت
عكس ما افتاده توي آب ، يعني ممكن است
تو شوي گرداب و گرد دامنت من موج سرگردان
هر دو با هم غرق پيچ و تاب ، يعني ممكن است
من خمار و ، تو برآري ناگهان با شعبده بر دست
يك سبوي پر شراب ناب ، يعني ممكن است
همنوا ، همگام ، هم آواز هم باشيم
من چو سيم تار و تو مضراب ، يعني ممكن است
پر ز هذيانم ، و دارم اين تمنا را كه تا باشد
مثل من ، روح تو هم بي تاب ، يعني ممكن است
روز و شب بر خاك افتم ، تو بت و من بت پرست تو
من شوم عابد ، تو هم محراب ، يعني ممكن است
من نمي خواهم که تو با همچو مایی همنشين باشي
بنده من باشم ، تو هم ارباب ، يعني ممكن است
دوست دارم كه بگيرد چشم هاي پر ز شوق من
تا دم مردن تو را در قاب ، يعني ممكن است
قول دادي گاه گاه از گوشه خندان چشمانت
سوي ما چشمك كني پرتاب ، يعني ممكن است
چون گل پژمرده ، اميدم به باران شماست
تو بباری ، من شوم شاداب يعني ممكن است
ماندن در تشنگي را دوست می دارم ، اگر
با لبان تو شوم سيراب ، يعني ممكن است