قصه ما و شما
دلگير و نا اميد و خسته از جهان شما
كندم دل از زمين شما و زمان شما
در شهر تان علامت عاشق نديده ام
تا شد هوس عصا كش پير وجوان شما
ننشست يك كلام هم از روي معرفت
حرفي زعشق و شور و شادي برلبان شما
از قلب هاي تيره تان جاري ست،روزوشب
نيرنگ و حيله و دو رويي در ميان شما
بال و پرش شود به رنگ تيره كلاغ
سيمرغ اگر گذر كند از آسمان شما
ما زندگان ز خير دنياتان گذشته ايم
اين لاشه جهان مرده هم از آن شما
ما را به نيم خورده گرگان نياز نيست
ارزاني سگان تان باد استخوان شما
بايد ، سفر به نا كجا آباد دل كنم
جايي كه نيست ردپايي هم نشان شما
قصه ما به سر رسيد و دلخوشيم به آن
پايان خوش ندارد اما ، داستان شما
#ادم
+ نوشته شده در دوشنبه 17 اسفند 1394ساعت 22:23 توسط آدم ADM |