چیزی شبیه شعر

زدم از غار تنهايي خود بيرون ، شدم عاشق نديدم روي ليلا ، مثل يك مجنون شدم عاشق نگاهم رفت يك لحظه به  

جادوي لبخند

 

زدم  از غار تنهايي  خود بيرون ،  شدم عاشق

نديدم  روي ليلا ، مثل يك مجنون شدم عاشق

نگاهم  رفت يك لحظه به  نخلستان چشمانش

به آن مردادي  سوزان  آتشگون  شدم عاشق

عبورش مثل سروي در نسيم صبح جاري شد

و من آشفته ئ  آن حركت مورون شدم عاشق

نصيحت هاي  پير  عقل  را  كردم  ز سر  بيرون

رها از بند  پند  و ترس از قانون  شدم  عاشق

گمانم اسم اعظم داشت بر لب هاي شيرينش

كه با جادوي يك لبخند پر افسون شدم عاشق

اگر   روزي   به   تقوا  شهره  شهر  شما  بودم

به عصيان نگاه سركشش ، اكنون شدم عاشق

زبانم درسكوت پشت ديوار تعجب ، باز ايستاده

و چشمم مي زند فرياد پراز خون: شدم عاشق!

نپرس از من  چرا  سرگشته ام ، آيا نمي داني؟

به آن معصوم چشمان شما خاتون،شدم عاشق

(ادم)

telegram.me/chizishabihesher

+ نوشته شده در  دوشنبه 26 بهمن 1394ساعت 12:18  توسط آدم ADM