معناي من
بايد بگردم ، باز هم پيدا كنم خود را
بايد جدا از اين همه غوغا كنم خود را
تا كي زنم بيهوده لاف عشق و با نيرنگ
در حلقه ئ دلدادگانت جا كنم خود را
من كه خود از رنگ و رياي خود خبر دارم
يك روز بايد عاقبت ، رسوا كنم خود را
گاهي خود من ، باعث دردسر خويشم
يك جور بايد از سر خود واكنم خود را
بردارم از دريا دل و سر از بيابان ها
پرده نشين خانه ئ تقوا كنم خود را
قاضي شدم ، هي حكم انكار شما دادم
اين بار مي خواهم ولي، حاشا كنم خود را
من كيستم؟اينجا چه مي خواهم؟نمي دانم
بايد دوباره در خودم معنا كنم خود را
(ادم)
+ نوشته شده در چهارشنبه 30 دی 1394ساعت 15:02 توسط آدم ADM |