چیزی شبیه شعر

لبخندش شبیه کودکی ام بود و چشم هایش جایی در دور دست های خاطراتم سوسو می زد می ایستم اما پله هم چنان بالا می ر

پله ها و لبخند ها

 

لبخندش

شبیه کودکی ام بود

و چشم هایش

جایی

در دور دست های خاطراتم

سوسو می زد

 

می ایستم

اما پله هم چنان بالا می رود

 

در جستجوی آن نگاه آشنا

خيره مي شوم

به قاب های غبار گرفته لبخند

پله همچنان پايين مي رود

و من از خود مي پرسم

آيا

در آینه خاطرات آنان

گاهي

لبخند آشنایی سوسو می زند !

 

(ادم)

+ نوشته شده در  شنبه 28 آذر 1394ساعت 10:11  توسط آدم ADM