ظاهر و باطن
فرهادم و دنبال شيرينم
جايي نشان او نمي بينم
افتاده ام ، بيمار تنهايي
ليلا نمي آيد به بالينم
آماده توفان عصيانم
هي ميوه ممنوعه مي چينم
معني صبرم نيست ترسيدن
شايد ، زيادي عاقبت بينم
چشمم هميشه در نگاه توست
گر چه به چشمان تو خودبينم
از بس بدي ديدم ز خوب و بد
حتي به خوبي تو ، بدبينم
شد تيره ، آيينه ايمانم
شك دود شد ، در ديده دينم
ديوانه و درويش و سرگردان
من ظاهر و باطن همين اينم
اما شود حل مشكلات من
گر لحظه اي با دوست بنشينم
(ادم)
+ نوشته شده در يکشنبه 24 آبان 1394ساعت 15:37 توسط آدم ADM |