خيال و بي خيالي
تو سرخوش تريني و من پر ملال
من عزلت نشين و تو پر شور و حال
تو خورشيد صبحي و من در غروب
تو وقت طلوعي و من در زوال
تو سروي و من بيد خشكيده ام
الف قامت تو و قدم چو دال
تو خندان لبي و منم تلخ روي
تو شيرين بياني و من لال لال
تو مويت پريشان شادي و من
چو مويت پريشان و آشفته حال
من و تو ز دو عالم مختلف
من اهل ضلال و تو اهل كمال
كجا همقدم مي توانیم شدن
من و پاي لنگ و تو و پرّ و بال
مرا بس ز ديدار تو جرعه اي
منم تشنگي و تو آب زلال
ببرّيم زنجير ديوانگي
تو با بي خيالي و من با خيال
(ادم)
+ نوشته شده در شنبه 25 مهر 1394ساعت 14:49 توسط آدم ADM |