عشق ، انسان ، شيطان
مقصود هستي نيست جز در عشق پيچيدن
چون كعبه ، دور خانه معشوق چرخيدن
من از تو پرسيدم شروع عشق را، گفتي:
اول بساط عقل را از خانه بر چيدن
گفتم: نشان عاشقي ، خنديدي و گفتي:
از دوست تلخي ديدن و اما نرنجيدن
گفتي چه داري آرزو خنديدم و گفتم:
همراه تو سيب از درخت آرزو چيدن
گفتم كه از عشق انتظارت ،پاسخم دادي:
همچون چراغي بر سياهي نور پاشيدن
گفتي كجاي عاشقي را دوست تر داري
گفتم: نشستن تا سحر روي تو را ديدن
گفتي پس از آن ، آمدم نزديكتر گفتم:
مانند پروانه گل روي تو بوسيدن
گفتي هوس وسواس شيطان است در آدم
گفتم بله ، بايد از اين خناس ترسيدن
پرسيدمت :مرز ميان ما و شيطان چيست
خنديدي و دادي جوابم : عشق ورزيدن!
(ادم)
+ نوشته شده در سه شنبه 21 مهر 1394ساعت 16:34 توسط آدم ADM |