چیزی شبیه شعر

از لحظه اي كه با نگاهت آشنا شدم معتاد ديدن دو چشمان شما شدم از كار و بار زندگاني دل بريده ام بي تو، به هرچه غير تو، بي اعتن

جادوي سياه!

از لحظه اي كه با نگاهت آشنا شدم

معتاد  ديدن دو چشمان  شما  شدم

از كار و بار زندگاني دل بريده ام

بي تو، به هرچه غير تو، بي اعتنا شدم

من بودم و سري پر از سلطاني غرور

عشق آمد و دل مرا برد و گدا شدم

         زل مي زنم به چشم تو، وقتي كه نيستي

با خاطرات  تو از اين زندان رها شدم

هر كس نديد ، جادوي چشم سياه تو

حيران آن شود كه ديوانه چرا شدم

 

(ادم)

+ نوشته شده در  دوشنبه 13 مهر 1394ساعت 16:49  توسط آدم ADM