چیزی شبیه شعر

غزل نو ، غزل امروز ، غزل معاصر ، شعر معاصر عشق پیری عجب حالی ست ، حال عاشق پیری شبیه من تو هم انگار با این قصه درگیری ، شبیه من نگو نه ! باورش سخت ا

عشق پيري

 

 

عشق پیری

 

عجب حالی ست ، حال عاشق  پیری شبیه من

تو هم انگار با این قصه درگیری ، شبیه من

نگو نه ! باورش سخت است، هنگامی که می بینم

نشستی گوشه ای ، غمگین و دلگیری شبیه من

مرور سال های رفته شد کار شب و روزت

عزادار خود در قاب  تصویری شبیه من

نه تاب دل بریدن داری و نه طاقت گفتن

دخیل دامن اقبال و تقدیری شبیه من

نصیحت های پیرعقل را دل بر نمی تابد

تو هم همدست  دل ، در کار  تدبیری ، شبیه من

به جوی زندگانی عمر  رفته ، بر نمی گردد

اگر از رنگ  مو خواهان  تغییری ، شبیه من

دلت رویای ایام جوانی در سرش دارد

گمانم روز و شب دنبال اکسیری، شبیه من

پر از شوق پریدن ، دور خیزی می کنی هر دم

ولی بر پای تو ، پیری ست زنجیری شبیه من

 

(ادم)

+ نوشته شده در  شنبه 28 شهريور 1394ساعت 11:10  توسط آدم ADM