چیزی شبیه شعر

غزل معاصر ، غزل امروز ، شعر امروز ، شعر معاصرآدم تنها بانو اجازه ! مي توانم عاشقت باشم آيا گمان داري كه بنده لايقت باشم يك شاعر پيرم كه قلب كودكان دارم از دار دنيا قطره اي ط

آدم تنها

آدم تنها

 

بانو اجازه ! مي توانم عاشقت باشم

آيا گمان داري كه بنده لايقت باشم

يك شاعر پيرم كه قلب كودكان دارم

از دار دنيا قطره اي طبع روان دارم

دارم حسابي مثل جيبم ، خالي خالي

در طالعم افتاده خطي از بد اقبالي

تقويم عمرم يكسره فصل زمستان است

خورشيد بختم پشت ابر تيره پنهان است

در سرنوشتم سهم شادي كم رقم خورده

از بعد بسم الله ، تنها غم رقم خورده

گر چه هميشه خنده بر لب كرده ام سنجاق

پشت نقابش درد هست و غصه هست و داغ

يك زندگي غم خوردم و دم بر نياوردم

جز شعر ، فريادي ز جانم بر نياوردم

جز جرعه هاي زهر ، از ساغر نخوردم من

از دوستان ، جز ضربه خنجر نخوردم من

مجنونم اما ، نيست ليلايي در آغوشم

من بي زليخا جامه هاي پاره ي پوشم

شايد كه سهم شادي بنده شما هستي

شايد شما شيريني دنياي ما هستي

بانو اجازه ! مي شود ليلاي من باشي

من آدم تنهايي ام ، حواي من باشي 

( ادم ) 

+ نوشته شده در  دوشنبه 23 شهريور 1394ساعت 14:59  توسط آدم ADM