چیزی شبیه شعر

غزل ، غزل امروز، شعر امروز ، شعر معاصر، آدم ، ابوالحسن درویشی مزنگی رفتی تو، ولی قصه به پایان نرسیده ست پاییز امیدم ، به زمستان نرسیده ست دستم به دعا د

پایان قصه

           رفتی تو، ولی قصه به پایان نرسیده ست

پاییز امیدم ، به زمستان نرسیده ست

دستم به دعا دامن صد کعبه گرفته

قلبم به سراپرده ایمان نرسیده ست

من مثل نسیمم که به دنبال تو یک عمر

طی کرد و به آن زلف پریشان نرسیده ست

سهم من از آن لاله به جز داغ نکردند

یک جام از آن سرخ به رندان نرسیده ست

پیمان شکنی کردی و پیمانه شکستی

مجنون تو اما به بیابان نرسیده ست

ای چشم نگهدار به دل خون جگر را

ابری ست، ولی موسم باران نرسیده ست

زود است دل عاشق بیچاره شکستن

این شیشه پر مهر به آبان نرسیده ست

+ نوشته شده در  سه شنبه 6 شهريور 1397ساعت 14:18  توسط آدم ADM