گاه ، شيطان ميان دل ماست
حرف هاي دلم ، ادعا نيست
عاشقم، عاشق اهل ريا نيست
من جنونم ، چه مي داني از من
معني عشق اين قصه ها نيست
كي كند فهم ، حال شقايق
آن كه ، با داغ عشق آشنا نيست
مدعي مي زند لاف عشقت
گيرم عاشق بود ، مثل ما نيست
دردتان نان و درد من عشق است
حال من ، مثل حال شما ، نيست
آتش عشق ، رازي ست پنهان
عاشق واقعي ، خودنما نيست
معني زندگي چيست ، جز عشق
زنده اي نيست ، او هر كجا نيست
روزگار عجيبي ست ، امروز
درد بسيار ، اما ، دوا نيست
عقل مي گفت ، من چاره سازم!
اين مسيحا كه اهل شفا نيست
عقل را ، بايد از سر براني
كار دل ، كار چون و چرا نيست
گفته بودي ، كه مي ترسي از عقل
مست و ديوانه ام من ، بيا ! نيست!
راضيم من ، به دردي كه دارم
وصل تو ، سهم ماي گدا نيست
دارم آتش فشان ، در دل خود
هر سكوتي ، نشان رضا ، نيست
گاه ، شيطان ميان دل ماست
هر چه در كعبه باشد ، خدا نيست
(ادم)