قحطي اميد
كيست اين شيطان بازيگوش پنهان در درون من
چيست اين درياي پر از موج و توفان در درون من
شعله خورشيد مي پنداري اين سوسوي چشمم را
برق برف است اين و سرماي زمستان در درون من
لكه اي هم ، آسمان صاف ، در قلبم نمي بيني
همچو پاييز است فصل باد و باران در درون من
باغ هاي آرزو پژمرد ، در اين قحطي اميد
نيست چيزي جز سراب يك بيابان در درون من
قلب بي بال و پر من ، در هواي ديدن رويت
چون عقابي مي زند پرپر ، پريشان در درون من
همچو آدم روي گندم گون تو برد از دلم ايمان
بازهم گرد وغبارحيله برپاكرد شيطان دردرون من
اين همه نامردمي ها ديدم و در خود شكستم
مانده اما ، ذره اي از روح انسان در درون من
(ادم)
https://telegram.me/chizishabihesher