+ نوشته شده در دوشنبه 24 دی 1397ساعت 12:16 توسط آدم ADM
| + نوشته شده در دوشنبه 24 دی 1397ساعت 12:15 توسط آدم ADM
| + نوشته شده در سه شنبه 18 دی 1397ساعت 12:34 توسط آدم ADM
| + نوشته شده در دوشنبه 17 دی 1397ساعت 15:12 توسط آدم ADM
| + نوشته شده در دوشنبه 17 دی 1397ساعت 15:09 توسط آدم ADM
| گاه ابراهیمم آتش را گلستان می کنم
گاه گاهی مثل یوسف میل زندان می کنم
چون سلیمان، هست در انگشت من انگشتری
که به اعجاز نگینش، دیو انسان می کنم
نیستم عیسا، ولی انفاس عیسا با من است
قلب های مرده را با بوسه درمان می کنم
گر چه هر ذره نشانی دارد از من در دلش
باز خود را در هزاران پرده پنهان می کنم
مثل بارانی که از گل می کند پر، دشت را
سینه را لبریز از امید و ایمان می کنم
خانه دارم، همچو گنجی در دل ویرانه ها
هر که را بر دل نشینم، خانه ویران می کنم
محفلی دارم، در آن شاه و گدا هم باده اند
هر دو را از یک سبو مست و پریشان می کنم
گاه تلخی می کنم تا دیده ات گریان شود
گاه لب های تو را با شوق، خندان می کنم
می شناسی! بارها لبخند بر لب دیدمت
مات مات لحظه ای بودی، که طوفان می کنم
تو به هر نامی که می خواهی، مرا فریاد کن
من همان عشقم که آتش را گلستان می کنم
+ نوشته شده در سه شنبه 11 دی 1397ساعت 13:09 توسط آدم ADM
| + نوشته شده در سه شنبه 11 دی 1397ساعت 13:03 توسط آدم ADM
| + نوشته شده در دوشنبه 10 دی 1397ساعت 13:48 توسط آدم ADM
|
چون قطره اشکي در دل دريا غريبيم
تا دوست با ما نيست در دنيا غريبيم
يک شهر آدم در کنار ماست، اما
ما در ميان جمع آدم ها غريبيم
گر چه شديم همرنگ اين جمع پريشان
در باطن بي رنگ خود اما غريبيم
ديوانه مي دانند ما را، حرف حقي ست
ديوانه ايم، با مردم دانا غريبيم
چون کرگدن، تقدير ما غربت رقم خورد
بحث کجا بودن نکن، هر جا غريبيم
با آشنا، با دوست، با دشمن نشستيم
فرقي ندارد، باز هم آقا! غريبيم
همچون گلي تنها ميان دشتي از خار
خاريم، ميان دشتي از گل ها غريبيم
حرف بهشت و دوزخ و شادي و غم نيست
مثل خدا، آنجا غريب اينجا غريبيم
+ نوشته شده در دوشنبه 10 دی 1397ساعت 13:49 توسط آدم ADM
| + نوشته شده در سه شنبه 13 آذر 1397ساعت 12:45 توسط آدم ADM
|