چیزی شبیه شعر

متن مرتبط با «مولانا و شمس ، شعر امروز شعر معاصر» در سایت چیزی شبیه شعر نوشته شده است

امتحان سکوت

  • ,شعر، شعر معاصر ، آدم، عکس نوشته ، شعر آدم، ابوالحسن درویشی ...ادامه مطلب

  • بودن یا نبودن

  • ,شعر، شعر معاصر ، آدم، عکس نوشته ، شعر آدم، ابوالحسن درویشی ...ادامه مطلب

  • عصیان حوا

  • ,شعر، شعر معاصر ، آدم، عکس نوشته ، شعر آدم، ابوالحسن درویشی ...ادامه مطلب

  • من و تو

  •                                           ,شعر، شعر معاصر ، غزل امروز ، غزل معاصر، شعر آدم، ابوالسن درویشی ...ادامه مطلب

  • مات و کیش

  •                     ,شعر، شعر معاصر ، آدم، عکس نوشته ، شعر آدم، ابوالحسن درویشی ...ادامه مطلب

  • توفانی

  • ,شعر، شعر معاصر ، آدم، عکس نوشته ، شعر آدم، ابوالسن درویشی ...ادامه مطلب

  • زبان و دل

  • ,شعر، شعر معاصر ، آدم، عکس نوشته ، شعر آدم، ابوالسن درویشی ...ادامه مطلب

  • مرا بخوان!

  • ,شعر، شعر معاصر ، آدم، عکس نوشته ، شعر آدم، ابوالسن درویشی ...ادامه مطلب

  • دوست

  •                             ,شعر، شعر معاصر ، آدم، عکس نوشته ، شعر آدم، ابوالسن درویشی ...ادامه مطلب

  • اشک و لبخند

  •                                 ,شعر، شعر معاصر ، آدم، عکس نوشته ، شعر آدم، ابوالسن درویشی ...ادامه مطلب

  • توفان عشق

  • ,شعر، شعر معاصر ، آدم، عکس نوشته ، شعر آدم، ابوالسن درویشی ...ادامه مطلب

  • سیب و انار

  •                             ,شعر، شعر معاصر ، آدم، عکس نوشته ، شعر آدم، ابوالسن درویشی ...ادامه مطلب

  • آب و آتش

  •                             ,شعر امروز ، شعر معاصر، آدم ، ابوالحسن درویشی مزنگی ...ادامه مطلب

  • آواز هدیه کن

  • این بال و پر شکسته را پرواز هدیه کن یک فرصت دوباره ، یک آغاز هدیه کن این سوگوار بی تو بودن را به خنده ای شور ترانه ، شادی آواز هدیه کن تا باز زندگی این نی پر نوا شود عیسای من ، به من دمی اعجاز هدیه کن افتاد در سرم هوای سوختن ، بیا! پروانه را ، یک پنجرهٔ باز هدیه کن جان و دلم همه نیاز غمزه های توست قهر و غضب بس است ، قدری ناز هدیه کن خسته شدم از این همه شب روزهٔ سکوت چیزی بگو ! به گوش من یک راز هدیه کن گر نیست این غزل به چشم طبع تو روان بیتی ز شعر خواجه شیراز هدیه کن ,غزل ، غزل امروز، شعر امروز ، شعر معاصر، آدم ، ابوالحسن درویشی مزنگی ...ادامه مطلب

  • اعتماد و خنجر

  • لاله بودم،  داغ دیدم ، پَرپَرم کردی چرا در قفس افتاده، بی بال و پرم کردی چرا کور بودم ، دست هایت را عصا می خواستم زهر خاموشی چکانیدی، کَرَم کردی چرا گفته بودم چشم هایت، شمس شعرم می شود رفتی و یک مثنوی چشم ترم کردی چرا در دلم از عشق، صد آتش فشان افروختی شعله ات می خواستم ، خاکسترم کردی چرا خواهش "امن یجیب" هر شبم بودی ، ولی دل شکستی ، ناامید و مضطرم کردی چرا باورت پشت و پناهم بود، ای شیرین ترین اعتمادم را نصیب خنجرت کردی چرا داشتم در دل هوای با تو رفتن تا خدا سیب از شیطان گرفتی کافرم کردی چرا ,غزل ، غزل امروز، شعر امروز ، شعر معاصر، آدم ، ابوالحسن درویشی مزنگی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها